بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 161
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
فرسوده و خراب شدن
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
دست زدن-لمس کردن
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
دخترینه-دختر-مونث
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
بالا آوردن-استفراغ کردن
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
اشک خنک(گریهی ساختگی)
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
چایمان-سرما خوردگی
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
دود چراغ-کشیدن شیره
رشته فرنگی-ماکارونی
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
ذلیلشده
خلق الله-مردم
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
ادرار کوچک(شاش)
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
با متانت-با وقار
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
دیر چسب-دیر آشنا
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
آواز شدن-شهره شدن
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
چانه لغی-راز داری نکردن
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
خش افتادن-خراش افتادن
آیَم سایَم-گاهکاهی
جانور-کرم شکم و معده
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
خندق بلا-شکم
بارانداز-جای پیاده کردن بار
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
جز زدن-ناله و زاری کردن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
خاکه زغال-ریزه ی زغال
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
زنیکه-زنکه
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
پاچین-دامن زنانه
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
بی فکر-لاابالی-بی قید
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
از پشت کوه آمدن-بیخبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
بُراق-خشمگین-عصبانی
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
دومندش-دوم از آن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
دک و پوز-دهان و لب و دندان
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
خودمانی-صمیمی-یکدل
آب و رنگ-طراوت و شادابی
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
دنباله رو-پی رو-مقلد
بابت-مورد-زمینه-موضوع
زاهرو-دالان-سرسرا
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
دهن-واحد آواز خواندن
چپو-غارت-تاراج
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
باب دندان-مناسب طبع و حال
اُق زدن-بالا آوردن
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
داغان-از هم پاشیده-پریشان
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
درشت-حرف زشت-دشنام
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
ریختن مو-سخت وحشت کردن
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
چایمان-سرما خوردگی
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
جز زدن-ناله و زاری کردن
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
خدا به همراه-خدا خافظ
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
تو پوزی-تو دهنی
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
چپ رو-تند رو
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
چول کردن-شرمنده کردن
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
بید خورده-کهنه و فرسوده
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
دلسردی-ناامیدی-یاس
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
ریختن مو-سخت وحشت کردن
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
راستکی-واقعی
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
پاره آجر-شکسته ی آجر
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
پیر شَوی-عمرت دراز باد
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
پیاله فروش-میخانه چی
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
حمله-بیماری غش-صرع
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
حساب سوخته-بدهی قدیمی
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
تار و مار-متفرق-پراکنده
زار زدن-سخت گریه کردن
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
اسب چوبین(تابوت)
تک و تا-جنب و جوش
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
اشک خنک(گریهی ساختگی)
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
زالو-آدم سمج
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
خدابیامرزی-درخواست بخشش
خیس شدن-تر شدن
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
دوام آوردن-استقامت کردن
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
پشم علیشاه-درویش بی قدر
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
رفتگر-سپور-آشغالی
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
دو لبه-دارای لب کلفت
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
آبِ کبود-آسمان
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
پخش-پراکنده
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
زهکونی-اردنگی-تیپا
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
دلسرد-ناامید-مایوس
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
رُک زده-زل زده-خیره شده
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
جانور-کرم شکم و معده
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
بد اخم-عبوس و ترشرو
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
بامب-توسری
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
پیله-مو
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
حق الزحمه-دستمزد
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
چشم خوردن-نظر خوردن
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
تنگ هم-چسبیده به هم
به سر دویدن- با سر رفتن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
آمدن-آغاز به کاری کردن
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
چوب سیگار-نی سیگار
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
جهیزیه-نگا. جهیز
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
خاکروبه-زباله-آشغال
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
ازدسترفته(عاشق)
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
از سر نو(دوباره)
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
تمام و کمال-کامل-به تمامی
چَکه-شوخ و بذله گو
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
به جا آوردن-شناختن
انگشت کردن-انگشت رساندن
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
خودرو-آن چه بی اسب رود
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
جاکش-پا انداز-دلال محبت
بالا آوردن-استفراغ کردن
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
تِر زدن-خراب کردن کار
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
حیوونکی-نگا حیوانکی
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
حیوانی-نگا. حیوانکی
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
اجل معلق-مرگ ناگهانی
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
زبان تر کردن-سخن گفتن
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
زینه-پله
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
توپ در کردن-توپ انداختن
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
به سر دویدن- با سر رفتن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
بند-ریسمان-طناب-رشته
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
دندان شکن-قاطع-محکم
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
این خاکدان(دنیا)
پهن شدن آفتاب-روز شدن
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
باربند-جای نهادن و بستن بار
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
پیشی-گربه در زبان کودکان
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
آبِ دندان(حریف ساده)
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
تازه-اکنون-پس از این همه حرف