آموزش و تجربه : مدرسه دیجیتال پویان

فناوری، علم، هنر، معماری و دکوراسیون، شبکه های اجتماعی، ابزار و ترفندهای کاربردی

منو اصلی

منو اجتماعی

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 161

برگزیده

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

پا به فرار گذاشتن-گریختن

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

فرسوده و خراب شدن
 

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

 

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
دست زدن-لمس کردن

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

دخترینه-دختر-مونث
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

 

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

بالا آوردن-استفراغ کردن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

چایمان-سرما خوردگی

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

 

دود چراغ-کشیدن شیره

رشته فرنگی-ماکارونی
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

ذلیل‌شده

خلق الله-مردم

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

 

ادرار کوچک(شاش)

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
 

با متانت-با وقار

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

دیر چسب-دیر آشنا

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

 

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

آواز شدن-شهره شدن

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

 
چانه لغی-راز داری نکردن
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

خش افتادن-خراش افتادن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

جانور-کرم شکم و معده

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

خندق بلا-شکم

دزدی گرگی-دله دزدی

بارانداز-جای پیاده کردن بار

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

پیله-مو

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

 
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

 
جز زدن-ناله و زاری کردن

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

خاکه زغال-ریزه ی زغال
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

زنیکه-زنکه

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

پاچین-دامن زنانه
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

بی فکر-لاابالی-بی قید

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

خیط شدن-نگا. خیت شدن

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

چراغان شدن-جشن گرفتن

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

امن و امان-بدون بیم و هراس

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

بُراق-خشمگین-عصبانی
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

دومندش-دوم از آن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

 

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

 

دک و پوز-دهان و لب و دندان

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

خودمانی-صمیمی-یکدل

آب و رنگ-طراوت و شادابی

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

دنباله رو-پی رو-مقلد

بابت-مورد-زمینه-موضوع

زاهرو-دالان-سرسرا

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

چارلا-چهار لا-چهار تو

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

دایی قزی-دختر دایی

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

زاچ-زائو

دهن-واحد آواز خواندن

چپو-غارت-تاراج

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

چندر-رگ و ریشه ی گوشت
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

 

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

باب دندان-مناسب طبع و حال

اُق زدن-بالا آوردن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

داغان-از هم پاشیده-پریشان

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

درشت-حرف زشت-دشنام

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

 

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

ریختن مو-سخت وحشت کردن

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

چایمان-سرما خوردگی

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

 

جز زدن-ناله و زاری کردن

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

خدا به همراه-خدا خافظ

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

تو پوزی-تو دهنی

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

چپ رو-تند رو

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

 

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

چول کردن-شرمنده کردن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

بید خورده-کهنه و فرسوده
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

دلسردی-ناامیدی-یاس

 

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

زبان گز-چیز تند و تیز

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

جفنگیات-سخنان یاوه

راستکی-واقعی

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

پاره آجر-شکسته ی آجر

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

پیر شَوی-عمرت دراز باد

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

بلند بالا-قد بلند

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

پیاله فروش-میخانه چی

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

 

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

 

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

حمله-بیماری غش-صرع

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

 

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

حساب سوخته-بدهی قدیمی

 

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

تار و مار-متفرق-پراکنده

زار زدن-سخت گریه کردن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

اسب چوبین(تابوت)

تک و تا-جنب و جوش

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

 

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

زالو-آدم سمج

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

پوشک-کهنه ی بچه

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

خاله بی بی-نوعی آش

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

 
خیس شدن-تر شدن

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

دوام آوردن-استقامت کردن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

 

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

 

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

پشم علیشاه-درویش بی قدر
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

رفتگر-سپور-آشغالی

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

 

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

زمین گذاشتن سر-مردن

دو لبه-دارای لب کلفت

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

 

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

آبِ کبود-آسمان

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

پخش-پراکنده

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

زهکونی-اردنگی-تیپا

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

دلسرد-ناامید-مایوس

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

رُک زده-زل زده-خیره شده

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

ازرق(چشم زاغ)

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

 

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

جانور-کرم شکم و معده

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

بد اخم-عبوس و ترشرو

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
بامب-توسری

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

 
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
پیله-مو
 

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

حق الزحمه-دستمزد

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

 

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

چشم خوردن-نظر خوردن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

تنگ هم-چسبیده به هم

به سر دویدن- با سر رفتن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

آمدن-آغاز به کاری کردن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

چوب سیگار-نی سیگار

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

دو کرپا-چمباتمه

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

جهیزیه-نگا. جهیز

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

خاکروبه-زباله-آشغال

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

رومیزی-منسوب به میز

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

ازدست‌رفته(عاشق)

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

از سر نو(دوباره)
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
تمام و کمال-کامل-به تمامی
چَکه-شوخ و بذله گو

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

 

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

به جا آوردن-شناختن

انگشت کردن-انگشت رساندن
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

خودرو-آن چه بی اسب رود

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

 

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

جاکش-پا انداز-دلال محبت

بالا آوردن-استفراغ کردن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

تِر زدن-خراب کردن کار

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

حیوونکی-نگا حیوانکی

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
حیوانی-نگا. حیوانکی

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

 

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

اجل معلق-مرگ ناگهانی

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

زبان تر کردن-سخن گفتن

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

پر روده-پرچانه-روده دراز

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

 

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

چغندر پخته-لبو

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

زینه-پله

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

دهن-واحد آواز خواندن

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

 

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

توپ در کردن-توپ انداختن

 

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

به سر دویدن- با سر رفتن

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

بند-ریسمان-طناب-رشته

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

دندان شکن-قاطع-محکم

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

این خاکدان(دنیا)

پهن شدن آفتاب-روز شدن

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

باربند-جای نهادن و بستن بار

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
پیشی-گربه در زبان کودکان
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

آبِ دندان(حریف ساده)
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد