لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 142
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
دک کردن-از سر وا کردن
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
تَخم-مهمل تَخم
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
چرک و خون-چرک آلوده به خون
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
تپق-گرفتگی زبان
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
اهل آن کار (کار بد)
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
پا واکردن-به راه افتادن بچه
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
بد قماش-بد جنس-خبیث
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
بنا کردن-شروع کردن
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
حرف بی ربط-سخن نامربوط
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
رومیزی-منسوب به میز
تر و فرز-چست و چابک
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
حلال وار-به صورت حلال
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
خوش منظره-خوش نما-زیبا
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
حساب سوخته-بدهی قدیمی
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
چین و چوروک-چین و شکن
ابرو انداختن-ابرو آمدن
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
از جنس چیزی بودن
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
آب شیراز(شراب)
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
جَر-پیچ و خم راه
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
پشک انداختن-قرعه کشیدن
خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
پیسی-بد رفتاری-آزار
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
پینه زدن-وصله کردن
بمیرم-قربان بروم
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
دام پزشک-پزشک حیوانات
آدم-نوکر
چیز خور-مسموم شده
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
درز گرفته-کوتاه کرده
پر بدک-خیلی بد
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
دستک-دفتر حساب
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
چسی درکن-آدم پر مدعا
دو شاخ-دارای دو شقه
آلکلی(معتاد به الکل)
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
دار کشیدن-دار زدن
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
حشل-خطر
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
پر افاده-متکبر-مغرور
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
چِخه-نگا. چِخ
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
راپرت-گزارش-خبر
دانه دانه-یک یک
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
حق البوق-رشوه
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
درد دل-غم و اندوه درونی
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
انسان بودن(شریف و درست بودن)
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
خوش خوراک-نگا. خوش خور
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن
بازداشتگاه-زندان موقت
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
جا افتادن-سر جای خود آمدن
زپرتو-ضعیف-بی دوام
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
درشت-حرف زشت-دشنام
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
چشم خوردن-نظر خوردن
اجابت کردن معده-قضای حاجت
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
بی سیرت-بی آبرو
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
چاشت-صبحانه-ناشتایی
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
پیش رس-زود رس
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
خوشگلک-با خوشگلی اندک
خط افتادن-خراش افتادن
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
تنگ بودن وقت-دیر شدن
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
بوق سگ-بسیار دیر وقت
چس خوری-خست-بخل
شعلهی آتش
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
بپا-مواظب باش-متوجه باش
دک و دهن-دک و پوز
حیوون-نگا. حیوان
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
تنبل خان-تن پرور
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
بیا بیا- برو برو
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
ارباب حجت(اهل منطق)
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
با خدا-خداشناس-مومن
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
اله و بله(چنین و چنان)
زبان گز-چیز تند و تیز
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
زرت و زورت-زرت و پرت
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
چای صافی-نگا. چای صاف کن
آینهی دست-تیغ و خنجر
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
ارباب حجت(اهل منطق)
چنگ انداختن-چنگ زدن
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
رمباندن-خراب کردن
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
باریک اندام-لاغر و ظریف
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
حال کردن-لذت بردن
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن
تعلیمی-عصای کوچک
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
دور و دراز-فراخ و وسیع
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
اوضاع احوال(وضع و حال)
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
باد گرفتن-مغرور شدن
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
درآمد-عایدی
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
پا-حریف
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
خال-نقطه ی سیاه-لکه
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
آتش بیدود-آفتاب-غضب
آبِ کبود(آسمان)
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
اهل نشست(تارک دنیا، گوشهنشین)
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
آب و رنگ-طراوت و شادابی
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
پوست پیازی-نازک و بی دوام
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
انگشتر پا(چیز بیارزش)
دور از شما ب-لانسبت
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
پر روده-پرچانه-روده دراز
خُردینه-بچه ی خردسال
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
چوروکیده-پر چین و چوروک
دومندش-دوم از آن
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
زبیل-آشغال-زباله
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
خود را بستن-پول دار شدن
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
خنک کردن-سرد کردن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
آزگار(زمان دراز)
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
الفرار(گریز، بگریز !)
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
زاهرو-دالان-سرسرا
آشنا روشنا-دوست آشنا
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
چینه-دیوار گلی
خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
چارقد-روسری زنانه
بادپا-تند رو-تیز تک
تخت پایی-صاف بودن کف پا
بابت-مورد-زمینه-موضوع
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
خدا به همراه-خدا خافظ
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
خوش ترکیب-نگا. خوش تراش
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
رو شور-سفیداب
خال به خال-خال خال
دو دو کردن-دویدن
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
استخواندار(محکم، بااراده)
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
دم بازی-چاپلوسی-تملق
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
اسب چوبین(تابوت)
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
حضرت عباسی-راست و درست
چنبره زدن-حلقه زدن
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
بزرگداشت-احترام-تکریم
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
خیز-ورم-آماس
رسانه-وسیله ی ارتباطی
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
زَوال-مست مست-لول
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
انگشتشمار(کم، معدود)
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
بیرون روش-اسهال-شکم روش
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
بند آمدن-متوقف شدن
اله و بله(چنین و چنان)
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
حاجیت-بنده
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
ادا اصول-ادا اطوار
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
دیر کرد-تاخیر-تعویق
خایه-بیضه-جرات
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
ابوقراضه(ابوطیاره)
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
جاده کشیدن-راه درست کردن
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
ته بر کردن-از ته بریدن
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
دو پولی-کالای بی ارزش
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
پیش پیش-جلو جلو
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
حبف و میل-ریخت و پاش
خر بی یال و دم-احمق-نادان
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
بامبول-حقه-کلک
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
به حساب-مثلا-یعنی
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
تنبل خان-تن پرور
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
جاهل پسند-چیزی که جوان
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
تنبل خان-تن پرور
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
اسب چوبین(تابوت)
خرخاری-همدیگر را خاراندن
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
خاکه زغال-ریزه ی زغال
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
ادا اصول-ادا اطوار
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
توالت رفتن-به دستشویی رفتن