لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 162
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
چایمان-سرما خوردگی
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
دل کسی آمدن-دل آمدن
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
بوق سگ-بسیار دیر وقت
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
چلک بازی-بازی الک دولک
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
پینه-وصله-پوست سخت شده
خوش ترکیب-نگا. خوش تراش
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
زردنبو-زردمبو
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
پول خرد-پول سکه ای
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
خوش ترکیب-نگا. خوش تراش
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
بمیرم-قربان بروم
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
برآورد-تخمین
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
حاضر و آماده-آماده
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
چشم باباقوری-نابینا-کور
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
الحق(بهراستی، حقیقتن)
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
افسارگسیخته-سرکش
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
راحتی-دمپایی
اُرُسی-کفش
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
دور از شما ب-لانسبت
چنگک شدن-چنگ شدن
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
دندان شکن-قاطع-محکم
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
دهنه سرخود-بی بند و بار
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
پول چایی-انعام-بخشش
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
پس کشیدن-به عقب کشیدن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
چای صافی-نگا. چای صاف کن
بیخ خِر-بیخ گلو
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
چوروک خوردن-چین برداشتن
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
ازدسترفته(عاشق)
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
پُف-فوت-ورم-آماس
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
اکبیری-زشت-بیریخت
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
پا بَد-بد قدم
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
اسرار مگو(حرفهای ناگفتنی)
دوا قرمز-پرمنگنات
باجه-جای بلیت فروشی
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
زُل-خیره
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
پیگرد-پی گیری-تعقیب
چار دیواری-خانه
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
آتشی-تندخو-زودخشم
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
رفتگار-رفتنی-مردنی
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
زپرتو-ضعیف-بی دوام
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
آتشی شدن-از کوره در رفتن
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
آشنا روشنا-دوست آشنا
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
بی قواره-بد شکل
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
پزا-زود پخت شونده
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
آخرین تحویل-قیامت
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
تپه ماهور-زمین ناهموار
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
به حساب-مثلا-یعنی
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)
خبره-ماهر-استاد
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
باجی-خواهر-زن ناشناس
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
اطفال باغ-گلهای تازه
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
جلز-نگا. جز
تاب بازی-بازی کردن با تاب
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
چیز فهم-عاقل و فهمیده
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
تلکه بند شدن- تلکه کردن
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
زحمت کشیدن-کار کردن
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
بند-ریسمان-طناب-رشته
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
حی و حاضر-آماده
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
بی تفاوت-بی اعتنا
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
پا بَد-بد قدم
چین و چوروک-چین و شکن
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
خاله خرسه-دوست نادان
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
دور از جناب ب-لانسبت
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
چو انداختن-شایعه پراکندن
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
باهاس-باید-بایست
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
بد گل-زشت-بد ترکیب
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
پُخت کردن-پختن
زبان نفهم-کودن-بی شعور
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
اشک کوه(یاقوت، لعل)
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
پیسی-بد رفتاری-آزار
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
پنزر- پندر
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
خودفروش-فاحشه-خائن
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
خایه دار-با جرات-شجاع
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
چو انداختن-شایعه پراکندن
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
اوضاع احوال(وضع و حال)
پا به رکاب-آماده ی رفتن
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
خودآموز-بدون آموزگار
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
دوا خور-معتاد به الکل
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
آی زرشک(آی زکی)
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
خُردینه-بچه ی خردسال
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
دود چراغ-کشیدن شیره
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
زیر چاق-حاضر-آماده
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
چهل منار-تخت جمشید
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
حظ کردن-لذت بردن
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
خوش رو-زیبا-خندان
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
برخورد-بهم خوردن-تصادف
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
دستی-به عمد-از روی تعمد
زبان پس قفا-نوعی گل است
خرده خرجی-خرج های اندک
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
خارشک-مردم آزار-سادیست
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
دک و دنده-بالا تنه
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
چُس افاده-افاده ی بی جا
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
اشک کوه-یاقوت-لعل
داماد-مرد تازه زن گرفته
در هم لولیدن-توی هم رفتن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
پُر کار-فعال-با پشتکار
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
چتوَل-یک چهارم
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
دک و پوز-دهان و لب و دندان
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
چاره-درمان
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
آواز دادن-خواستن
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
پس کشیدن-به عقب کشیدن
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
بَر و رو-قد و قامت-چهره
حبه ی انگور-دانه ی انگور
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
دلسردی-ناامیدی-یاس
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
انگشتر پا(چیز بیارزش)
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
بی تفاوت-بی اعتنا
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
چوروکیده-پر چین و چوروک
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
پیله-مو
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
دور-بار-دفعه-نوبت
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
دلچسب-دلپذیر-مقبول
درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
با کسی بحث و مجادله کردن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
آهوی خاور-آفتاب
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
چُل-آلت مرد
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
اختر شمردن(شببیداری)
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
دور از شما ب-لانسبت
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
چقال-مهمل بقال
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
دوسیه-پرونده
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
نیروی انجام کاری را داشتن
دل-معده
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
خال-نقطه ی سیاه-لکه
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
حساب سوخته-بدهی قدیمی
دار کشیدن-دار زدن
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
بَزک-آرایش-چسان فسان
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
بز دل-ترسو
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
خبرکش-سخن چین
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
پول چایی-انعام-بخشش
البرز(بلندقامت، دلیر)
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
زبر و زرنگ-چابک و فرز
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
خِل-خلط بینی
خبرکش-سخن چین
جگرکی-جگر فروش
بَر و رو-قد و قامت-چهره
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
خدا به دور-پناه بر خدا
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
دو پا-انسان
انداختنی-جنس نامرغوب
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
با خدا-خداشناس-مومن
دَدَر-بیرون-کوچه
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
حمله کردن-یورش بردن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
بیخ خِر-بیخ گلو
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
زبر-خشن-غیر لطیف
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند