آموزش و تجربه : مدرسه دیجیتال پویان

فناوری، علم، هنر، معماری و دکوراسیون، شبکه های اجتماعی، ابزار و ترفندهای کاربردی

منو اصلی

منو اجتماعی

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 421

برگزیده

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

حاضر و آماده-آماده

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

حاجیت-بنده

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

اجل معلق-مرگ ناگهانی

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

چغاله بادام-بادام نارس

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

باجه-جای بلیت فروشی

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

خستگی در کردن-استراحت کردن

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

به چشم-اطاعت می شود

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

پزا-زود پخت شونده

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

راستکی-واقعی

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

از زبان افتادن(لال شدن)

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

در زدن-کوبیدن در خانه

 
پا-حریف

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

آخرین تحویل-قیامت

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

پا به فرار گذاشتن-گریختن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

جانور-کرم شکم و معده

 

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

دست خوش !-آفرین

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

دو پا-انسان

دل و دماغ-دل و حوصله

 

دور و بر-اطراف-پیرامون

حیوونکی-نگا حیوانکی

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

ختم شدن-پایان گرفتن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

بی سر و پا-پست-فرومایه

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

تخت سینه-وسط سینه

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

زیر دُم سُست-زن منحرف

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

دوش فروش-ربا خوار

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

دریافتی-حقوق

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

باد خوردن-هوا خوردن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

خدا به همراه-خدا خافظ

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

پادگان-سربازخانه

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

بچه ی-اهل ِ
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

چوروکیده-پر چین و چوروک

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

بازداشتگاه-زندان موقت

پکاندن-ترکاندن

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

بغداد آباد-شکم سیر

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

چاشت-صبحانه-ناشتایی

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

دایی اوغلی-پسر دایی

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

اِحلیل خوردن-فریب خوردن
دیگ به سر-لو لو

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
آب به چشم آمدن-طمع کردن

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

درق دروق-درق درق

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

دل کسی آمدن-دل آمدن

از ته دل-از سر صدق و صفا

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

چُل کلید-جام درویشان

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

توان انجام کاری را داشتن

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

باریک اندام-لاغر و ظریف

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

درز را آب دادن-از راه به در شدن

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

 

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

چنگ انداختن-چنگ زدن

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

زیاده روی-افراط-اسراف

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

پا بَد-بد قدم

حاشیه دار-کناره دار

توجیهی-برنامه های توضیحی

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

جان جان-معشوق-محبوب

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
چراغ باران-چراغانی
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

 
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

روان کردن-از بر کردن

دزدی گرگی-دله دزدی

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

بی سر و پا-پست-فرومایه

بیخ خِر-بیخ گلو

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

حیوونکی-نگا حیوانکی

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

پر و پخش-پراکنده

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

دارا-ثروتمند

تَخم-مهمل تَخم

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

برادر تنی-برادر حقیقی

دلمه شدن-بسته شدن
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

پُخت-هر نوبت از پختن

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

پر مدعا- پر ادعا

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

ازدست‌رفته(عاشق)

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

بچه ی-اهل ِ

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

تراشیده شدن-لاغر شدن

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

دو قلو-دو بچه ی همزاد

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

بخت-شانس-اقبال-شوهر

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
 

برزخ شدن-ناراحت شدن

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
 

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

ددر رفتن-بیرون رفتن

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

تمام کردن-مردن

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

دمپایی-کفش راحتی خانه
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

زرت و زورت-زرت و پرت

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

دل رحم-مهربان

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

چینه کشی-شغل چینه کش

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

یکی دیگر از مطالب سایت :   صفر تا صد نمای کرتین وال ساختمان

باد گلو زدن-آروغ زدن
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

دست خدا به همراه-در پناه خدا

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

 

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
ترش کردن-عصبانی شدن

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

تو به تو-گوناگون-لا به لا

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

تو دوزی-دوختن از درون

پیش بینی کردن کار یا شخصی

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

در ثانی-ثانیا-دوم

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

 

پر مدعا- پر ادعا

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

چقال-مهمل بقال

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

حرص و جوش-عصبانیت

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

جاشو-باربر

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

آواز شدن(شهره شدن)

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
چوق-چوب-تومان

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

خداحافظی کردن-به درود گفتن

 

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

 
ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

دُنگی-دانگی

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

 

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

بر پا شدن-ایجاد شدن

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

رستم صولت-رستم در حمام

این خاکدان-دنیا

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

ریختگی-ریزش

زبان نفهم-کودن-بی شعور

دست چین-گزیده-منتخب

جا-رختخواب-بستر

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

حق البوق-رشوه

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

بی اشتها-بی میل به غذا

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

چرکو-آدم کثیف

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

درگاهی-آستانه

 

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

تاریخچه-تاریخ مختصر

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

تنبان درآر-بی حیا-دریده

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

دستی-به عمد-از روی تعمد

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

چس خور-آدم خسیس-بخیل

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

 

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

 

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

دک و دهن-دک و پوز

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

توالت کردن-آرایش کردن
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

 

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

 

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

دو پولی-کالای بی ارزش

آدم ثانی-حضرت نوح

 

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
خِرخِره-حلق-حلقوم

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

بازرس-مامور بررسی و کنترل

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

پیشاب-ادرار

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

داوطلب-خواستار-نامزد

دَم باز-چاپلوس-متملق

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

چپو-غارت-تاراج

 

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

با متانت-با وقار

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

جَر-پیچ و خم راه

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

جیغ و ویغ-داد و فریاد

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

کار شگفت‌انگیز کردن

برده خورده-ملاحظه-پروا

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

حی و حاضر-آماده

حق دادن-تایید کردن

در ثانی-ثانیا-دوم

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

خیار چنبر-نوعی خیار

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

 

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

درگذشت-مرگ

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

افتادن بچه-سقط شدن جنین

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

چشم خوردن-نظر خوردن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

دوندگی-سعی و کوشش

چار دیواری-خانه

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

تخت پایی-صاف بودن کف پا

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

روان کردن-از بر کردن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
بی تفاوت-بی اعتنا

چیز خور شدن-مسموم شدن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

تلمبار- تل انبار

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

پیه سوز- پی سوز

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

 

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

جاهل پسند-چیزی که جوان
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

تحصیل کرده-درس خوانده

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

جوشی شدن-عصبانی شدن
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

 

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)
زبانی-شفاهی
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

تلمبار- تل انبار
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

پول مول-پول

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

 

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

چراغ باران-چراغانی

رُک زده-زل زده-خیره شده

ابوقراضه-ابوطیاره

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

تلمبار- تل انبار

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

پنج تن آل عبا- پنج تن

 

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

پاشیر-گودال پای شیر آب

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

پلاس-اثاث مختصر منزل

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

دسته-جمعیت سینه زن

دستی-به عمد-از روی تعمد

حق الزحمه-دستمزد

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

دم-هنگام

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

چپیدن-به زور جا گرفتن

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

چیز-آلت تناسلی

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

جیک-صدا-آواز

حیوون-نگا. حیوان

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

زالو-آدم سمج

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

چشمه-نوع-قسم

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

چرس رفتن-حشیش کشیدن

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

تک پران-زن نانجیب

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

 

جاشو-باربر

ارزانی(بخشیدن، دادن)

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

تنوری-پخته شده در تنور

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

خلاص-خارج از دنده بودن موتور