بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 421
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
حاضر و آماده-آماده
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
حاجیت-بنده
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
اجل معلق-مرگ ناگهانی
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
چغاله بادام-بادام نارس
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
باجه-جای بلیت فروشی
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
خستگی در کردن-استراحت کردن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
به چشم-اطاعت می شود
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
پزا-زود پخت شونده
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
راستکی-واقعی
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
از زبان افتادن(لال شدن)
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
ابرو انداختن-ابرو آمدن
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
در زدن-کوبیدن در خانه
پا-حریف
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
پا به فرار گذاشتن-گریختن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
جانور-کرم شکم و معده
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
دست خوش !-آفرین
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
دو پا-انسان
دل و دماغ-دل و حوصله
دور و بر-اطراف-پیرامون
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
ختم شدن-پایان گرفتن
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
بی سر و پا-پست-فرومایه
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
تخت سینه-وسط سینه
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
زیر دُم سُست-زن منحرف
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
دوش فروش-ربا خوار
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
دریافتی-حقوق
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
باد خوردن-هوا خوردن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
انگشت بلند کردن(اجازهی سخن خواستن)
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
خدا به همراه-خدا خافظ
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
پادگان-سربازخانه
بچه ی-اهل ِ
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
چوروکیده-پر چین و چوروک
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
بازداشتگاه-زندان موقت
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
چاشت-صبحانه-ناشتایی
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
رسانه-وسیله ی ارتباطی
دایی اوغلی-پسر دایی
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
دیگ به سر-لو لو
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
آب به چشم آمدن-طمع کردن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
درق دروق-درق درق
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
از ته دل-از سر صدق و صفا
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
چُل کلید-جام درویشان
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
خبر چین-سخن چین-جاسوس
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
توان انجام کاری را داشتن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
باریک اندام-لاغر و ظریف
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
درز را آب دادن-از راه به در شدن
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
چنگ انداختن-چنگ زدن
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
زیاده روی-افراط-اسراف
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
حاشیه دار-کناره دار
توجیهی-برنامه های توضیحی
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
جان جان-معشوق-محبوب
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
چراغ باران-چراغانی
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
روان کردن-از بر کردن
دزدی گرگی-دله دزدی
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
بی سر و پا-پست-فرومایه
بیخ خِر-بیخ گلو
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
تَخم-مهمل تَخم
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
برادر تنی-برادر حقیقی
دلمه شدن-بسته شدن
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
آدم بیمعنی-آدم بیخود
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
پر مدعا- پر ادعا
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
بچه ی-اهل ِ
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
تراشیده شدن-لاغر شدن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
دو قلو-دو بچه ی همزاد
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
بخت-شانس-اقبال-شوهر
آینهی زانو-برآمدگی زانو
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
برزخ شدن-ناراحت شدن
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
دمپایی-کفش راحتی خانه
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
زرت و زورت-زرت و پرت
دل رحم-مهربان
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
باد گلو زدن-آروغ زدن
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
دست خدا به همراه-در پناه خدا
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
ترش کردن-عصبانی شدن
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
تو به تو-گوناگون-لا به لا
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
تو دوزی-دوختن از درون
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
در ثانی-ثانیا-دوم
پر مدعا- پر ادعا
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
چقال-مهمل بقال
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
حرص و جوش-عصبانیت
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
جاشو-باربر
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
چوق-چوب-تومان
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
خداحافظی کردن-به درود گفتن
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
آب سیر-جانور خوشرفتار
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
بر پا شدن-ایجاد شدن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
رستم صولت-رستم در حمام
این خاکدان-دنیا
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
ریختگی-ریزش
زبان نفهم-کودن-بی شعور
دست چین-گزیده-منتخب
جا-رختخواب-بستر
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
بی اشتها-بی میل به غذا
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
چرکو-آدم کثیف
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
درگاهی-آستانه
ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
تاریخچه-تاریخ مختصر
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
تنبان درآر-بی حیا-دریده
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
چس خور-آدم خسیس-بخیل
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
دک و دهن-دک و پوز
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
توالت کردن-آرایش کردن
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به دست آوردن)
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
دو پولی-کالای بی ارزش
آدم ثانی-حضرت نوح
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
خِرخِره-حلق-حلقوم
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
بازرس-مامور بررسی و کنترل
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
پیشاب-ادرار
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
داوطلب-خواستار-نامزد
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
چپو-غارت-تاراج
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
با متانت-با وقار
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
جَر-پیچ و خم راه
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
کار شگفتانگیز کردن
برده خورده-ملاحظه-پروا
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
حی و حاضر-آماده
حق دادن-تایید کردن
در ثانی-ثانیا-دوم
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
درگذشت-مرگ
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
افتادن بچه-سقط شدن جنین
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
چشم خوردن-نظر خوردن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
دوندگی-سعی و کوشش
چار دیواری-خانه
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
تخت پایی-صاف بودن کف پا
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
روان کردن-از بر کردن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
بی تفاوت-بی اعتنا
چیز خور شدن-مسموم شدن
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
تلمبار- تل انبار
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
جاهل پسند-چیزی که جوان
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
تحصیل کرده-درس خوانده
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
جوشی شدن-عصبانی شدن
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
زبانی-شفاهی
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
تلمبار- تل انبار
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
پول مول-پول
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
چراغ باران-چراغانی
رُک زده-زل زده-خیره شده
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
اشک تمساح-گریه ی دروغین
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
پنج تن آل عبا- پنج تن
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
پاشیر-گودال پای شیر آب
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
پلاس-اثاث مختصر منزل
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ
دستی-به عمد-از روی تعمد
حق الزحمه-دستمزد
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
چپیدن-به زور جا گرفتن
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
چیز-آلت تناسلی
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
جیک-صدا-آواز
حیوون-نگا. حیوان
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
زالو-آدم سمج
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
چشمه-نوع-قسم
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
چرس رفتن-حشیش کشیدن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
جاشو-باربر
ارزانی(بخشیدن، دادن)
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
خلاص-خارج از دنده بودن موتور