آموزش و تجربه : مدرسه دیجیتال پویان

فناوری، علم، هنر، معماری و دکوراسیون، شبکه های اجتماعی، ابزار و ترفندهای کاربردی

منو اصلی

منو اجتماعی

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 106

برگزیده

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

دست اول-نو و تازه

راحتی-دمپایی
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

پیش پیشکی-از پیش

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

چاچول باز-حقه باز-شیاد

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

تِر زدن-خراب کردن کار

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 

دنیا آمدن-زاده شدن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

 

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

انگشت کردن-انگشت رساندن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

افسارگسیخته-سرکش

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

پول چای دادن-انعام دادن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

 
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
دق مرگ-دق کش

بغداد خراب-شکم گرسنه

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
 

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

خایه دار-با جرات-شجاع

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

جگر گوشه-فرزند

چوغ-چوب

جای سفت-وضعیت سخت

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

 
جهیزیه-نگا. جهیز

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

چار طاق-به طور کامل

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

 

حرف شنو-سر به را-مطیع

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

 
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

پشته کردن-روی هم انباشتن

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

بی سکه-بی اعتبار

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
تخم شر-مردم آزار- شرور

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

پشم علیشاه-درویش بی قدر

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

 

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

رم دادن-رماندن-فراری دادن

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

بند آوردن-متوقف کردن

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

 

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

پس نشستن-عقب نشینی کردن
دلچسب-دلپذیر-مقبول
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

خایه-بیضه-جرات

آی زرشک-آی زکی

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
ختم شدن-پایان گرفتن

این خاکدان-دنیا

زرد گوش-بی رگ-ترسو
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

خرسک-نوعی فرش

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

چانه لغی-راز داری نکردن

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

دق کردن-از غصه مردن

اشک کوه(یاقوت، لعل)

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

پُر کار-فعال-با پشتکار

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

 

رضا شدن-راضی شدن

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

رودل-سنگینی معده

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

پاشیر-گودال پای شیر آب

درق دروق-درق درق

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

از ته دل-از سر صدق و صفا

حاشیه دار-کناره دار

 

پینه کردن- پینه بستن

دوری-ظرف غذاخوری پهن

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

دست بده داشتن-بخشنده بودن
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

چارچار زدن-بی حیایی کردن
 

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

 

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

دزد زده-سرقت شده

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

آب نخوردن-درنگ نکردن
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

 
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

د ِ-پس-آخر

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
بی سر و پا-پست-فرومایه

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

چراغ الله-نگا. چراغ

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
بی وقت-نابهنگام-بی موقع

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

دست خوش !-آفرین

این سفر(این بار)

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

حرف-سخن-گفتار-کلام

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

پُکیدن-ترکیدن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

چلک بازی-بازی الک دولک

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

خنکای صبح-سحرگاه

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

حق التدریس-مزد آموزگار

خاکی-فروتن و متواضع

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

دقه-دقیقه
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
 

دو کرپا-چمباتمه

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

پیاله زدن-می نوشیدن

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

چِخه-نگا. چِخ

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

خورده برده-ملاخظه و پروا

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

جن بو داده-نوعی دشنام است

از جنس چیزی بودن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

 

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

دو پا-انسان

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

زبان گز-چیز تند و تیز

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

خدا-بسیار زیاد-فراوان

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

ژوری-هیئت داوران

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

زیر جامه-زیر شلواری

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

 

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

بَر و رو-قد و قامت-چهره

الانه-همین حالا-هم اکنون

پا سوخت-پا بد-بد شانس

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

چرس رفتن-حشیش کشیدن

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

بید خورده-کهنه و فرسوده

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

راه راه-دارای خطوط موازی

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

 

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

بنا کردن-شروع کردن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

افتاده(فروتن، متواضع)
اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

خصوصی-مقابل عمومی

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

جور به جور-نگا. جوراجور

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

حاضر به یراق-حاضر و آماده

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

خبره-ماهر-استاد
 

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

زپرتو-ضعیف-بی دوام

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

پر و پاچه-پا-پاچه

بامبه-توسری

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

جیره بندی-سهم بندی

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

دهن-واحد آواز خواندن

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

حق شناسی-سپاس گزاری

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

راستکی-واقعی

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

خاک بر سری-بی آبرویی

 

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

بسیار دلواپس و نگران بودن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

خرخاری-همدیگر را خاراندن

جزغاله-سوخته-زغال شده

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

 
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

چل مرد-مرد کوتاه قد

زیر گرفتن-زیر کردن

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

آکِله-جذام-زن سلیطه

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

جان کلام-اصل مطلب

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

چلو-برنج آب کشیده

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

 

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

خرس-چاق و درشت-تنومند

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

 

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

دود گرفتن-پُک زدن

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

خرکار-پرکار

 

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

 

جاشو-باربر

دیر کردن-تاخیر کردن

 

خاکروبه-زباله-آشغال

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

بوق سگ-بسیار دیر وقت

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

 

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

حلال زاده-پاک و نجیب

 
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

چسی درکن-آدم پر مدعا

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

اهل دود-سیگاری

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

برده خورده-ملاحظه-پروا

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

باد گرفتن-مغرور شدن

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

 

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

جن بو داده-نوعی دشنام است

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

از ته دل-از سر صدق و صفا

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

ار زبان کسی-از قول کسی

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

چنار عباس علی-متلک بد

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

چُل کلید-جام درویشان

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

اجاق-دودمان

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

 
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

چینی بند-چینی بند زن

بُراق-خشمگین-عصبانی

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
تنگ بودن وقت-دیر شدن

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

اجل معلق-مرگ ناگهانی

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

چراغ باران-چراغانی

داش-لوطی-مشدی

چاقالو-چاق-فربه

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

زیر تشکی-رشوه

پیسی-بد رفتاری-آزار

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

 

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

 

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

بالا آوردن-استفراغ کردن

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

انداختنی(جنس نامرغوب)

دریافتی-حقوق

حضوری-رو در رو

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

 

خاور زمین-قاره ی آسیا

پوشک-کهنه ی بچه

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

آبِ سیاه-نیمه کوری

زهره کردن-بسیار ترساندن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

دود گرفتن-پُک زدن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

جن بو داده-نوعی دشنام است

پول چایی-انعام-بخشش

آب و خاک-میهن-دیار

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

آب آتش زده(اشک)

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

بمیرم-قربان بروم

 

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

روغن داغ-روغن گداخته

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

آشنا روشنا-دوست آشنا
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

حساب کردن-پرداختن خرج

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن