مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 426
بدلی-تقلبی-جنس بد
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
چِخه-نگا. چِخ
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
درگذشت-مرگ
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
دیم کاری-کشاورزی دیم
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
پیش بها-بیعانه
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
آخرین تحویل(قیامت)
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
بازرس-مامور بررسی و کنترل
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
چاخان پاخان-دروغ
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
خالی بند-چاخان-دروغ گو
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
خارشک-مردم آزار-سادیست
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
چار چشم-کسی مه عینک می زند
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
آب به چشم آمدن-طمع کردن
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
خاکروبه-زباله-آشغال
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
حرف-سخن-گفتار-کلام
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
خنگ خدا-نادان و کودن
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
اختر شمردن(شببیداری)
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
حرف گوش کن-حرف شنو
درشت-حرف زشت-دشنام
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
پرداختی-مبلغ داده شده
دست پیش-گدا
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
استخواندار-محکم-بااراده
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
امن و امان(بدون بیم و هراس)
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
جَفت-چوب بست انگور
آب آتش زده-اشک
انسان بودن(شریف و درست بودن)
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
خبره-ماهر-استاد
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
دستک-دفتر حساب
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
چار طاق-به طور کامل
جاهل-جوان-نادان
اطفال باغ-گلهای تازه
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
چُرت-خواب کوتاه
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
بوق سگ-بسیار دیر وقت
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
جبهه-میدان جنگ
درمانگاه-جای درمان بیمار
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
خبر-گزارش رویداد
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
چل زن-زن کوتاه قد
ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
چماق-چوبدست-گرز
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
جز و ولز-نگا. جز و وز
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
چُغُل-سخن چین
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
ابرو انداختن-ابرو آمدن
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
چل مرد-مرد کوتاه قد
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
چراغان شدن-جشن گرفتن
تخت سینه-وسط سینه
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
بید خورده-کهنه و فرسوده
چوچول باز-دغل-بی حیا
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
ریختن مو-سخت وحشت کردن
دریافت-گرفتن-ادراک
جمع کردن-گرد آوردن
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
پیش کردن گربه-راندن گربه
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
زاچ-زائو
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
پا بَد-بد قدم
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
دم بازی-چاپلوسی-تملق
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
جن زده-دیوانه
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
جا ماندن-فراموش شدن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
دوره-مهمانی-زمانه
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
اهل دود-سیگاری
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
زبر و زرنگ-چابک و فرز
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
بده بستان-داد و ستد-معامله
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
استخواندار-محکم-بااراده
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
توان انجام کاری را داشتن
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
در هم لولیدن-توی هم رفتن
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
جا افتادن-سر جای خود آمدن
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
اُرُسی(کفش)
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
آب آتش زده(اشک)
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
آهو چشم-معشوق-شاهد
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
درد دل-غم و اندوه درونی
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
اِرا(هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید)
جگرکی-جگر فروش
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
خرابکار-اخلالگر-تروریست
بازرس-مامور بررسی و کنترل
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
تا-توانایی
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
آهو چشم(معشوق، شاهد)
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
درمانگاه-جای درمان بیمار
خبر-گزارش رویداد
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
زیر گرفتن-زیر کردن
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
عینک ذره بینی بسیار قوی
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
در دست-آماده-حاضر
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
باد گرفتن-مغرور شدن
پیه سوز- پی سوز
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
بُراق-خشمگین-عصبانی
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
خوردنی-غذا-قابل خوردن
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
به چشم-اطاعت می شود
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
احدالناس(کسی، فردی)
آینهی دست-تیغ و خنجر
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
ریختن مو-سخت وحشت کردن
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
پشتک-پرش از پشت
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
پشک انداختن-قرعه کشیدن
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
راست راستی-حقیقتن-واقعن
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
چیلک دان-چینه دان
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
حرف بی ربط-سخن نامربوط
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
بی جا-نامناسب-بی مورد
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
راحتی-دمپایی
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
آتشِ بسته(طلا)
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
خشخاشی-نان خشخاش زده
دنده کج-کج خلق-یکدنده
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
جمع و جور-منظم و مرتب
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
خرکار-پرکار
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
ذلیلشده
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
(به زبان کودکان) زخم شدن
زبان پس قفا-نوعی گل است
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
چول-بیابان
ازدسترفته-عاشق
آزگار-زمان دراز
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
تخت و تبار-خوب و رو به راه
پنج تن آل عبا- پنج تن
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
جاهل-جوان-نادان
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
رجاله-اراذل و اوباش
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
تخم شر-مردم آزار- شرور
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
زنانه-ویژه ی زنان
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
پیه سوز- پی سوز
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
پیشت-آوازی برای راندن گربه
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
حی و حاضر-آماده
تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
دلسرد کردن-ناامید کردن
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
چلک بازی-بازی الک دولک
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
آتش بیباد(ظلم، می)
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
زیر دُم سُست-زن منحرف
بی معنی- بیخود
دله بازی-رفتار آدم دله
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
حمله گرفتن-غش کردن
پت و پاره-ژنده-فرسوده
ریق افتادن-ریغ افتادن
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
تریاکی-معتاد به تریاک
خانم آوردن-پا اندازی کردن
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
ازدسترفته(عاشق)
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
خالی خالی-بدون چیز دیگری
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
راستکی-واقعی
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
بار و بنه-وسایل سفر
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
پیش کردن گربه-راندن گربه
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
بی جا-نامناسب-بی مورد
بدلی-تقلبی-جنس بد
حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
چپو شدن-غارت شدن
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
آب تاختن(پیشاب کردن)
زنیکه-زنکه
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
در هم لولیدن-توی هم رفتن
اختر شمردن-شببیداری
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
چشه ؟-او را چه شده ؟
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
چار نعل-به سرعت-به تاخت
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
خجالت کشیدن-شرمنده شدن
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
دله-ظرف حلبی
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد