لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 42
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
بند آمدن-متوقف شدن
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
دست بده داشتن-بخشنده بودن
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
جَفت-چوب بست انگور
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
باهاس-باید-بایست
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
پا سوز-عاشق شیفته
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
دو رگه-از دو نژاد محتلف
پیله-مو
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
تراشیده شدن-لاغر شدن
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
چار دستی-قمار چهار نفری
بیسار-فلان
روده درازی-پرحرفی-وراجی
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
پی گرفتن-دنبال کردن کار
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
چپو شدن-غارت شدن
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
تپلی-گرد و چاق
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
آیَم سایَم-گاهکاهی
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
رنگ شدن-گول خوردن
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
دلمه شدن-بسته شدن
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
بامبه-توسری
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
جیره بندی-سهم بندی
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
بر وفق-مطابق-موافق
ابرو انداختن-ابرو آمدن
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
خال مَخال-خال خال
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
پوز زدن-دهان زدن
از ته دل(از سر صدق و صفا)
ریز-خرد-کوچک
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
دزدیده-دزدکی
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
درب و داغان شدن
ریق افتادن-ریغ افتادن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
زاق-چشم زاغ چشم
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
انگشت کردن-انگشت رساندن
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
حالا حالاها-مدت دراز
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
تک و توک-به ندرت-کمی
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
بند-ریسمان-طناب-رشته
حاجی خرناس-لولو
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
پُکیدن-ترکیدن
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
چرسی-آدم معتاد-افیونی
ادرار کوچک-شاش
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
دلپخت-پختن مغر چیزی
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
اطفال باغ(گلهای تازه)
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
راحت کردن-کشتن
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
دبنگ-احمق-کودن
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
دلسرد-ناامید-مایوس
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
ریز-خرد-کوچک
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
به پول رساندن-فروختن
حرف پوچ-سخن بی معنی
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
پامال شدن-از بین رفتن
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
دور دست-جایی دور
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
خیط کشیدن-خط کشیدن
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
این خاکدان-دنیا
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
پت پتی-موتور سیکلت
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
حبه کردن-دانه دانه کردن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
خایه دار-با جرات-شجاع
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
جا افتادن-سر جای خود آمدن
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
حاجی خرناس-لولو
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
دار کشیدن-دار زدن
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
جاهل-جوان-نادان
چوب بندی-داربست
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
چَکی-وزن نکرده-یک جا
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
تا-لنگه-همتا
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
دیالله-زود باش دیگه !
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
چنگک شدن-چنگ شدن
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
پِشک-نرمی و پرده های بینی
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
اله و بله(چنین و چنان)
چای کاری-کشت و زرع چای
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
آی زرشک(آی زکی)
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
چشم انداختن-نگاه کردن
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
دوره-مهمانی-زمانه
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
دیر چسب-دیر آشنا
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
ددر رفتن-بیرون رفتن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
آب و رنگ-طراوت و شادابی
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
جِر خوردن-پاره شدن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
دیر کرد-تاخیر-تعویق
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
دست خوش !-آفرین
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
چهار چوب-محدوده-قاب
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
حاجی خرناس-لولو
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
دیر چسب-دیر آشنا
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
زپرتو-ضعیف-بی دوام
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
چرمی-از جنس چرم
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
دو به دو-دو تا دو تا
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
پا سوخت-پا بد-بد شانس
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
جوراجور-دارای انواع گوناگون
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
دارا-ثروتمند
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
بدک-نه چندان بد
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
بدلی-تقلبی-جنس بد
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
پیاله فروشی-میخانه
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
جلز و ولز-سوز و گداز
چشم و همچشمی-رقابت
راپرت-گزارش-خبر
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
داو-نوبت بازی
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
چینی بند-چینی بند زن
دور و دراز-فراخ و وسیع
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
روان کردن-از بر کردن
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
پَخ خوردن-تیزی چیزی
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
جا دار-وسیع-فراخ
پاکاری-شغل پاکار
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
حاجی خرناس-لولو
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
دور از شما ب-لانسبت
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
چُغُل-سخن چین
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
دوره-مهمانی-زمانه
آمادهباش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
چَه چَه-صدای بلبل
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
دایی قزی-دختر دایی
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
حرص و جوش-عصبانیت
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
دست باف-بافته با دست
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
اِرا(هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید)
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
چندر غاز-پول بسیار کم
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
دلِی دلِی-حاشا-انکار
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
بی سیرت-بی آبرو
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
چموش-سرکش-یکدنده
اجابت کردن معده-قضای حاجت
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
خال به خال-خال خال
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
خسارت دیدن-زیان دیدن
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
رده-حرف زشت یا نامربوط
چشم واسوخته-چشم برتافته
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
چوغ-چوب
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
جای پا-اثر-نشانه-رد
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
دولت منزل-دولت سرا
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
چاسان فاسان-آرایش-بزک
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
آخرین تحویل(قیامت)
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
خجالتی-کم رو-پرحیا
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
پُکیدن-ترکیدن
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
چار چشم-کسی مه عینک می زند
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
آب آتش زده(اشک)
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
آب و خاک(میهن، دیار)
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
خبر داغ-خبر بسیار مهم
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
خاکه زغال-ریزه ی زغال
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
زنیکه-زنکه
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
زبان پس قفا-نوعی گل است
حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه
جن زده-دیوانه
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
آیَم سایَم(گاهکاهی)
بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
با خدا-خداشناس-مومن
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم