آموزش و تجربه : مدرسه دیجیتال پویان

فناوری، علم، هنر، معماری و دکوراسیون، شبکه های اجتماعی، ابزار و ترفندهای کاربردی

منو اصلی

منو اجتماعی

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 36

برگزیده

رم کردن-رمیدن-گریختن

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

کار شگفت‌انگیز کردن
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

چیز خور-مسموم شده

آبِ خشک-آب بسته

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

حلال زاده-پاک و نجیب

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

جوغ-جوی آب

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

پا واکردن-به راه افتادن بچه

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

ته آواز-صدای نسبتن خوب

 

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

دَم باز-چاپلوس-متملق

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

جان جانی-صمیمی-یکدل

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

تُف کار-بچه باز

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
 

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

حمله ور شدن-یورش بردن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

چرکوندی-لکه دار کثیف

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

چغل خوری-سخن چینی

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

زبان تر کردن-سخن گفتن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

چیل-آدم بد بیار

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

پا واکردن-به راه افتادن بچه

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

دسته-ساعت دوازده

حمله ور شدن-یورش بردن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

رد پا-جای پا-اثر

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

زهر چشم-نگاه خشم آلود

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

 

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

دل گُنده-سهل انگار

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

پا به فرار گذاشتن-گریختن

 

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

فرض کنیم که
خیط شدن-نگا. خیت شدن

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

تو دار-راز نگهدار

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

افتاده(فروتن، متواضع)
 

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

خاک پاک-زادگاه

چال افتادن-گود شدن

زیر گرفتن-زیر کردن

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

چار طاق-به طور کامل

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

 

پر و پخش-پراکنده

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

زُل-خیره

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

خیس شدن-تر شدن

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

چول کردن-شرمنده کردن

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

 

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

بد گل-زشت-بد ترکیب

پیه آوردن-چاق شدن

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
زمین گذاشتن سر-مردن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

دستمالی-دست مالیدن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

خروس خوان-هنگام سحر

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

 

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

ریش توپی-ریش تپه

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

جور به جور-نگا. جوراجور

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

چیلک دان-چینه دان

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

بردن از رو- از رو بردن

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

خلاص-تمام شد-مُرد

بسیار دلواپس و نگران بودن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

چشم کردن-چشم زدن

بند کردن-محکم کردن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

بدک-نه چندان بد

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

دست اول-نو و تازه

چال-گودی-حفره

رد پا-جای پا-اثر

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

اوضاع احوال(وضع و حال)

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

بده بستان-داد و ستد-معامله

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

بفرما زدن-تعارف کردن

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

خایه دار-با جرات-شجاع

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

 
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
تنبان درآر-بی حیا-دریده

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

زیر جامه-زیر شلواری

حالا حالاها-مدت دراز
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

این خاکدان-دنیا

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

بخار-توانایی-شایستگی

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

 

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

رگ ترکی-تعصب نژادی

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

راست رو-رو به رو-مقابل

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

 
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

آواز دادن-خواستن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
 

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

چندر غاز-پول بسیار کم

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

خرده کاری-کار جزیی

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
باهاس-باید-بایست
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
خوش رو-زیبا-خندان
خیر مقدم-خوش آمد

تراشیده شدن-لاغر شدن

پادگان-سربازخانه

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

چپه-کجی به یک سمت

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

دور و دراز-فراخ و وسیع
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

چوب بندی-داربست

 

برده خورده-ملاحظه-پروا

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

 

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

 

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
پس نشستن-عقب نشینی کردن

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

دلداری دادن-تسلی دادن

پسله-جای پنهان-در نهان

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

زالو-آدم سمج

آلکلی(معتاد به الکل)

تار-از محلی راندن

 

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

پشمالو-دارای موهای بسیار

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

حلق آویز-به دار کشیده

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

دوا درمان-مداوا-معالجه

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

 

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

 

چُس افاده-افاده ی بی جا

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

بد اخم-عبوس و ترشرو

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

احتیاطی(نجس، ناپاک)

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

پر گو- پر چانه

زار-نا به سامان-خراب-بد

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

از دست دادن(گم کردن)

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
اطفال باغ(گل‌های تازه)
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

 

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
 

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
بی معنی- بیخود

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

 

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

خمیره-سرشت-ذات

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

بپا-مواظب باش-متوجه باش

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

 

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

تخته پوست-زیرانداز پوستی

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

پاکاری-شغل پاکار

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

 

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

خیک محمد-آدم چاق و فربه

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

 

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

بازداشتی-زندانی موقت

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
رودرواسی-رودربایستی

جاکش-پا انداز-دلال محبت

دولابچه-کمد کوچک

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

خاکه-خرده ی هر چیزی

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

جفنگیات-سخنان یاوه

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

 
پت پتی-موتور سیکلت

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

حرص و جوش-عصبانیت

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

دله بازی-رفتار آدم دله

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

حشل-خطر

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

 

دو دو کردن-دویدن

زود رنج-نازک دل-حساس

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

انگشت‌شمار-کم-معدود

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
پا خوردن-فریب خوردن
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
پَلِه-پول
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

خندق بلا-شکم

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

زیر سری-بالش-متکا

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

 

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

خرس-چاق و درشت-تنومند

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

ته نشست-رسوب

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
 

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

 
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

 

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

چشم واسوخته-چشم برتافته

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

تپلی-گرد و چاق

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

زهکونی-اردنگی-تیپا

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

پا به فرار گذاشتن-گریختن

حرف-سخن-گفتار-کلام

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

اوضاع احوال-وضع و حال

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

ذلیل مرده-ذلیل شده

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

خاک برگ-برگ خشک خرد شده
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
خوردنی-غذا-قابل خوردن

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

اختر شمردن(شب‌بیداری)

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

چارک-یک چهارم

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

تخته زدن-پنبه زدن

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن