نگاهی به فیلم ماجرای نیمروز: رد خون؛ تریلر سیاسی از نوع ایرانی [فجر ۹۷]
محمد حسین مهدویان سه سالی هست که وارد وادی ساخت فیلمای سینمایی داستانی شده و در همین مدت زمان کوتاه تونسته خودشو به عنوان یه کارگردان صاحب سبک و قوی نشون بده. قبل از این اون در ساخت مستندهای تلویزیونی فعالیت میکرد و البته در همون بحبوحه هم با موضوع جنگ و مسائل سیاسی ناشناس نبود. مهدویان بعد از ساخت فیلمهایی چون وایس تاده در غبار، لاتاری و ماجرای نیمروز سراغ ساخت قسمت دوم ماجرای نیمروز رفته و پسوند ردخون رو واسه فیلم جدیدش انتخاب کرده. اگه درست خاطرم باشه، فیلم ماجرای نیمروز: رد خون از اولین فیلمهای سینمایی جدی ایرانیه که پایش به قسمت دوم هم کشیده شده و تا قبل از این فقط چند فیلم کمدی و کودک پرفروش بودهان که رنگ قسمت دوم رو به خود دیده بودن.
داستان ماجرای تیمروز: رد خون هفت سال قبل از قسمت اول رخ میدهد و دور و بر عملیات مرصاد یا به قول مجاهدین خلق عملیات فروغ جاویدانه. این عملیات نظامی که در سالهای آخر جنگ اتفاق افتاد، دست به یکی کردن مجاهدین خلق ایران و نیروهای بعثی رو نشون میداد و صدام که فشارهای جهانی واسه آتیش بس رو میدید عزمشو جزم کرد زهر آخر خودشو با کمک همین نیروها بریزه. همونطور که در مقدمه فیلم هم گفته میشه، مجاهدین خلق ایران بعد از سال ۱۳۶۰ کم کم از کشور خارج شدن و فعالیتشون دیگه در کشور قانونی نبود؛ اونا بعد از سفر به پاریس به بغداد رفتن و در پایگاه اشرف مستقر شدن. مسعود رجوی، رییس این سازمان (که هنوز سرنوشت دقیق اون مشخص نیس و با اینکه گفته میشه کشته شده ولی مجاهدین اصرار دارن که زنده س) دستور حمله به ایران رو میدهد و قول میدهد که سه روزه به پایتخت میرسند و تهران رو میگیرند.
داستان فیلم ماجرای نیمروز از چند هفته قبل از عملیات مرصاد شروع میشه و همون قهرمانان فیلم اول رو به تصویر میکشد که حالا تا اندازه ای از هم جدا شدن. صادق (با بازی جواد عزتی) مغز متفکر گروه س و بازم به دنبال نیروهای درجه بالای منافقینه و دلش از دست عباس زری باف هم خونه. زری باف که در آخر فیلم اول تونست از مهلکه فرار کنه، در پایگاه اشرف گذاشته شده و در اونجا زن گرفته و فرماندهی گروه بزرگی از سربازان رو رو دوش داره.
چند تن از کاراکترهای فیلم اول هم جاشون خالیه و فیلمساز ترجیح داده که این بار با قهرمانان کمتری فیلم رو پیش ببره چون که فیلمنامه فیلم جدید قراره هر دو زاویه از جنگ رو نشون بده و ما داستان رو از دید افراد داخل کمپ اشرف هم میبینیم.
شخصیت جدیدی که به فیلم اضافه شده افشین اسمشه که شوهر آبجی کماله؛ کمال (با بازی هادی حجازی فر) همون فردیه که در فیلم اول موسی رو کشت و آدم بسیار خشن و آرمانگرای انقلابیه. افشین (با بازی محسن کیایی) برخلاف داداش زنش مردی سر به زیر و تازه وارده و در پایگاهی که صادق کار میکنه مشغول به فعالیته. همسر افشین سالهاست که بعد از رفتنش به جبهه گم شده و کسی خبر نداره که اون در چه حالیه.
همونطور که گفته شد، داستان فیلم مهدویان این بار از دیدگاه دو جناح مقابل هم روایت میشه و ما دو شخصیت اصلی هم در کمپ اشرف داریم؛ دو زن که به این نیروها ملحق شدن و با اینکه به نظر میاد خیلی هم از کارا و فعالیت این گروه راضی نیستن، اما می خوان به خاطر بچه هاشون تفنگ به دست گرفته و ایران رو از دست رژیم نجات بدن.
شخصیتهای فیلم مهدویان حالا به بلوغ رسیدهان و دیگه احتیاجی واسه معرفی و پردازش اونا واسه مخاطب وجود نداره. قسمت دوم بیشتر از همه روی شخصیت کمال تمرکز داره، شخصیتی که بازی زیبای هادی حجازی فر تونسته اونو به یکی از به یاد موندنی تر کاراکترهای سینمایی کنه و بازی بیمثل اون کمال رو به یه تیپ تبدیل کرده. دیگه شخصیتها هم بیشتر از فیلم پیش وقت دارن تا خودشون رو نشون بدن و صادق با اینکه سهم کمتری از نماهای فیلم دوم رو به خود اختصاص داده، اما نقش پررنگتری در داستان داره.
افشین که کاراکتر جدیدی در فیلم به حساب میرود هم با بازی محسن کیایی شخصیتی خیلی مهم از آب در اومده و کارگردان تونسته اونو پا به پای کاراکترهایی که در فیلم قبلی ساخته، بکشونه. مهدویان اما بازم در پرداخت کاراکترهای زن مشکل داره و در آنسوی ماجرا که داستان دو زن پایگاه اشرف رو روایت میکنه؛ زیادتر از اندازه تکراریای عمل میکنه.
فیلمساز در ساخت فضای تهران در دهه شصت دقت بسیاری داشته و با اینکه خیلی جستجو کردم تا یه گاف در طراحی صحنه سالهای ۱۳۶۷ پیدا کنم، موفق به این کار نشدم. مهدویان یکی از لوکیشنهای اصلی فیلم خود تو تهران رو هم شهرک اکباتان انتخاب کرده که گزینه هوشمندانهای بوده چون که این شهرک قدیمی از اون سالها تا حالا خیلی تغییر نکرده و میتوان در بین ساختمونها و بلوکهای اون با خیال راحت فیلم ساخت و مطمئن بود که لوکیشن همون لوکیشن دهه شصت شمسیه.
اگه بخوایم به نکات فنی فیلم ماجرای نیمروز: رد خون اشاره کنیم، باید بگیم که مهدویان ۳۸ ساله یکی از کاملترین کارگردانان سینمای کشور از این توجه به حساب میرود. انتخاب زاویه دوربین و لنزهای واید به وسیله اون و تدوین استادانه فیلم و گریم و طراحی صحنه به طور کامل مناسب در تیمی که به وسیله اون هدایت شدهان انجام شده و خود کارگردان هم تونسته یه تریلر سیاسی به تموم معنا رو به تصویر بکشه و با وجود مدت زمان حدود دو ساعت و نیمه بودن فیلمش، هیچ سکانس زاید و اضافهای خلق نکنه. فیلم جدید محمد حسین مهدویان میتونه تموم این مدت زمان دو ساعت و نیم مخاطب خود رو با هر دیدگاه سیاسی میخکوب کنه و حوصله اونو سر جنگ.
البته نباید از این موضوع غافل موند که فیلم ماجرای نیمروز مثل آثار ساخته شده به وسیله موسسه بالاترین درجه، به وسیله سازمان دیگری به نام سیمای مهر ساخته شده که انگار یه سازمان مذهبی-حکومتی به حساب میرود و طبیعتا پیامهایی در بطن فیلم نهفته که شاید با کام همه افراد خوش نیاد. مثلا اشاره به اینکه هاشمی باعث شد جنگ تموم شه وگرنه جنگ یه نعمت بود و این جام زهر رو که امام خمینی (ره) نوشید به وسیله اصرارهای هاشمی رفسنجانی بوده یکی از نکاتیه که در لایههای مخفی فیلم گفته میشه؛ البته تموم این حرفها تو یه نیمخط دیالوگ صورت میگیرد و از همین روه که تاکید میکنم فیلمنامه به صورت بسیار زیرپوستی و دقیق و حساب شده حرفهاش رو میزند.
موسیقی متنی که در فیلم به کار رفته با اینکه گوشنوازه اما در بعضی صحنهها اضافیه و به نظر زور بیخود کارگردان واسه تراژدیک کردن صحنهها هستش.
همین موسیقی در صحنههای حماسی جنگ کارکرد متفاوتی داره و به سکانسهای گرونای که به وسیله کارگردان ساخته شده جلای خاصی میبخشه.
فیلم ماجرای نیمروز: رد خون از فیلم اول خود پیشی میگیرد و جدای از این موضوع یه تریلر سیاسی تموم عیاره که جبههگیریهاش زیرپوستی و آزار دهنده نیس؛ همین دو ویژگی میتونه برگهای برنده فیلم باشه اما باید گفت که تعداد این برگها بیشتره و بازیگری خوب و جلوههای خاص و خلق صحنههای نفس گیر و طراحی صحنه و فیلمبرداری حساب شده و… رو هم باید به این لیست اضافه کرد.
واسه همینه که تاکید میکنم این فیلم دیدنیه اما بازم از این موضوع غافل نمیمانم که این هزینهها و بودجهها و اجازههایی که فیلمهایی امثال ۲۳ نفر و ماجرای نیمروز دارن برخاسته از نهادهای حکومتیه و چه خوب میشد اگه در خیلی از آثار سینمایی کشورمون، این هزینهها انجام میشد.